آماتور

نشریه الکترونیکی نوشتاری و صوتی آماتور

چاره ناچار و حیرانی من

کنده ام، گریزان و بی هیچ اعتراضی ساک هایم را برداشته ام و خودم را. تازه همه خودم را نه که بخش زیادی از خودم را هم همانجا لا به لای دیوارهای آجری کوچه پس کوچه ها که دست می کشیدم رویشان روز آخر جا گذاشته ام. همانجا بر بلندای جنت رودبار در آن سرمای سوزناک که روزهای آخر ماندن را می شمردم و بی تاب بودم. روحم را همانجا جا گذاشتم در همان سرمای سوزناک. سیل آمده بود. آتش افروختیم. سوز دل من پیدا نبود می خندیدم.
نه، همانجا بر تپه روبروی خانه زادگاهم. قرار است مرا همانجا دفن کنند تا دوباره خاک شوم و سبز. تا یادم باشد که اگر کسی مادر را بیازارد جایش همان تپه است که مردگان را می برند. چقدر دلم می خواست یک روز آنجا را درخت بکارم سبز شود تا آدم ها برای تفریحشان هم که شده سری به قبر مردگان بزنند.
گدوک، نجف آباد، باراجین و رزجرد، هر کدامشان را که تصور می کنم می بینم هنوز هم من همانجاهایم. دلم تنگ شده است برای یک شبگردی زیر باران پارک جنگلی و ….
اما حالا این ها مانده اند برای روزهای دیگر و من بار سفر بسته ام. شش ماه گذشت شاید هم بیشتر از این بار سفر بستن و ترک سرزمین مادری.
روزی که برای آخرین بار آدم ها را می دیدم و آماده سفری به ناکجاآباد، بازجو آمد در ذهنم. اسفند 87 و بعد از آن ناروی تاریخی که خورده بودم رودرو. پرونده را کوبید توی سرم و گفت: احمق جان!(راست می گفت انصافا) این همه نه می گفتی برای این. بعد هم گفت: حالا پرونده ات جور شد. برو پیش رفقایت. برایت مدرک جور کردیم.
من به او می گفتم: کاش می شد وطن را…
اما او راست می گفت. انتخابات که رسیده بود و قاضی حکم داد، باز دوگانه رفتن و ماندن. انگیزه ای برای گریز نداشتم. خیابان ها زنده بود و من هم یکی از آن بی شماران. منتظر اجرای حکم که خبر رسید بار سفر ببند. قشم مقصد گم شده من بود در آن روزها که به گمان خودم در خلوت و پنهان اش می توانستم در امان بمانم.
ممکن نشد هنوز به ماه نرسیده باز هم روز از نو و روزی از نو. باز هم همان داستان پارسالی. همان بازجو و همان مکان. باز هم وسوسه ماندن و رفتن و دوگانه هایش برای من و میل من به ماندن.اما وقتی همه چیزت به هم می ریزد و می ریزند.وقتی اضطراب بخشی از زندگی روزانه تو می شود و وقتی میدانی ماندن به بادت می دهد و تنها تر از تنهایی چاره ای نیست.
گاه تنها راه توست این بار بستن و نیمه خود را جا گذاشتن و نیمه دیگر را با خود آوردن.
حال این منم با همه حیرانی ها در چهار راه حیرانی جهان. بعد از این از حیرانی هایم خواهم نوشت در اینجا.

حکایت تلخ شلاق هایی که بزرگی می آفرینند


درد و رنج تازیانه چند روزی بیش نیست
راز دار خلق اگر باشی، همیشه زنده‌ای

بر ساحل سلامت از وبلاگ هایی است که در این سال ها با همه فشار هایی که بر نویسنده او وارد شده همچنان به روز می شود و نویسنده این وبلاگ هم کسی نیست جز سمیه توحید لو دانشجوی دوره دکترای جامعه شناسی دانشگاه تهران و از بازداشت شدگان روزهای بعد از انتخابات سال 88.
در این نوشتار نه قصد معرفی توحید لو را دارم که خود در شمار وبلاگ نویسان نامدار است و نه شرح آن چه که او نوشته است، تنها دردی را که در این روزها او تحمل کرده است آن قدر تلخ است که گذر از آن به سان یک خبر در میان انبوه خبرها ممکن نیست.
گویا قاضی پرونده توحیدلو حکم به حبس و شلاق او داده است و روز گذشته قاضی وبلاگ نویس را برای اجرای حکم فراخوانده و تازیانه های استبداد بر تن او نشسته است.
باور این که کسی را برای عقاید سیاسی و نوشته هایش که باب میل حاکمان نیست تازیانه بزنند این روزها کمتر باور کردنی است اما گویا دستگاه قضایی تصور کرده است با چند تازیانه بر پیکر یکی از نخبگان این سرزمین مانایی حکومت را بیشتر می کند و مخالفان و منتقدان را تنبیه و تحقیر.
واقعیت اما این است که آن چه که در باره سمیه توحید لو رخ داده نه تحقیر او که تحقیر سیستم مدعی عدالت و آزادی است که تاب کوچکترین نقد ها را هم ندارد و بر این باور است که منتقدین را یا باید به حبس انداخت و یا به زور تهدید و تحقیر ساکت کرد. غافل از آن که انانی که به راهشان ایمان دارند با هر ضربه ای محکم تر می شوند و راسخ تر.
سمیه توحیدلو تنها چند ساعت بعد از انتشار نوشته اش در باره آن چه که بر او گذشته فضای رسانه های ایران را تسخیر کرد و بی تردید جهانیان نیز فهمیدند که رفتار حاکمان آزاد ترین کشور دنیا با منتقدانش چگونه است.
حکومتی که کینه توزی و خشم تنها ابزارش برای ماندگاری شده و در این سالها از هیچ کوششی برای به تعبیر خودش «شکستن» منتقدینش فرو نگذاشته به چنان وضعیتی دچار شده که تصور می کند با چند تازیانه بر پیکر یکی از زنان و فعالان جامعه اش میتواند جشن ماندگاری بگیرد و دیگران را بشکند بی آن که تصور کند این رفتار تنها و تنها چهره حکومت را عریان تر می کند و واقعیت آن را نمایان تر می سازد.
سمیه توحیدلو نه تنها با این تازیانه ها تحقیر نشد که بزرگتر شد و عزیز تر. تنها آن چه که باقی می ماند این است که این تازیانه ها برای حکومت استبداد چه چیزی را به ارمغان اورد؟
پی آسمان زد همانا تبرزن را هم بخوانید.
**این نوشته سراسر آکنده از خشم است و پاره پاره بودنش را بگذارید به حساب فروخوردن خشم. تا بنشیند این خشم و باز بنویسم به دروود.

جهان آرایی که نباید فراموش شود


در میان تمام خبرهایی که در این روزها منتشر شد، خبر درگذشت مادر یکی از قهرمانان این سرزمین هم بود که گویی چندان برای رسانه های مکتوب و حتی صدا و سیما جذاب نبود تا به کنکاش در آن بپردازند.

یک زن سالخورده که بیشتر به نام فرزندش،» شهید محمد جهان آرا» شناخته می شد. جهان آرا یکی از قهرمانان این سرزمین است. فرمانده سپاه خرمشهر که نه در میدان جنگ و نبرد برای بازپس گرفتن گوشه ای از سرزمین مادری بلکه در حادثه ای ناخواسته چشم از جهان فروبست.

شاید اگر حکومت در این سالها تلاش نمی کرد تا همه ارزش های یک ملت را به نفع خود مصادره و شهروندان را درجه بندی کند و به پاسداشت قهرمانان دفاع از میهن رنگ و بوی حکومتی بدهد و از آنها برای مقابله با مخالفانش بهره بگیرد، امروز جهان آرا آوازه ای داشت به اندازه تمام قهرمانان این سرزمین و تصویرش جایگزین هزاران الگوی نادیده و ناشناخته جوانان سرزمین ما بود.اما درد آن جاست که حکومت می خواهد همه چیز را سیاسی کند و در اختیار خود قرار دهد و سهم دیگران را به هیچ انگارد. همین شیوه ظلمی را در حق قهرمانان مبارزه میهنی و جوانان روا داشته که امروز فرسنگ ها دور تر از هم ایستاده اند. مبارزان دفاع از میهن به فراموشی سپرده شده اند و حکومت آنها را سپر خود کرده و جوانان بی تفاوت به آن همه از خود گذشتگی برای میهن میلی به شنیدن از قهرمانانش ندارد و چه تلخ است این داستان.

شاید از خوش شانسی من بوده که «شهید جهان آرا» را از کودکی و در پس همان صدای «خرمشهر آزاد شد» دوست داشته ام، چون پاره ای از سرزمین مادری را از دشمن بازستانده و «اشغالگر میهن» را بیرون رانده است. مگر می شود به قهرمان ملی افتخار نکرد. مگر می شود از رئیسعلی دلواری، ستارخان و باقرخان، میرزای جنگلی و دیگر سرداران مبارزه با اشغال میهن نماد ساخت و «او» که نزدیکتر بوده در همین سه دهه گذشته ایستاده و مبارزه کرده است را به فراموشی سپرد.

این ظلم حکومت است که به گمان خود لطف کرده در حق «آنهایی» که برای دفاع از سرزمین به میدان مبارزه رفتند و بعد «نانش» نصیب کسانی شد که فرسنگ ها دور تر و در خانه های امن و هزار تو از کنار حمله دشمن ثروت اندوختند و نام و جایگاه کسب کردند و حالا میراث دار همه چیز ما شده اند. همه ی «مقاومت ها» و از خود گذشتن ها بی آن که ذره ای از خود گذشتن و از قدرت گذشتن را یاد گرفته باشند را به نام خود زده اند.

آنهایی که در تمام این سال ها به نسل من و بعد از من نگفتند اگر دو فرزند «ساره امام زاده» در میدان مبارزه علیه دشمن شهید شده اند، دو فرزند دیگرش در زندان های پهلوی و جمهوری اسلامی جان دادند. یکی پیش از انقلاب و در زیر شکنجه ساواک و دیگری در اعدام های سال 67 و در زندان های جمهوری اسلامی قربانی نظام خود کامه شده اند.

راستی مادر شهید محمد جهان آرا مادر «حسن جهان آرا» هم بود. او این سال ها اجازه داشت بر مزار «حسن» هم برود؟ او می دانست»حسن» را کجا به خاک سپرده اند؟ به او گفته بودند که «حسن» هم اعدام شده است؟

آنانی که این روزها بر مسند امور نشسته و برای صدور پیام تسلیت از هم سبقت می گیرند، سال های قبل به مادر»محمد و حسن» گفتند که دلیل اعدام یکی از فرزندانش با آن همه هزینه که برای میهن داده و حالا دیگران بر سفره اش نشسته اند چه بوده؟ راستی آن قاضی شرع که حکم به اعدام «حسن جهان آرا» داد و دل مادری که سه فرزند دیگرش را برای انقلاب داده بود شکست، فرصت عذرخواهی از این مادر و هزاران مادر دیگر را پیدا کرد؟

ساره امام زاده بعد از چهار فرزندش که سرنوشتی ماندگار داشتند به ابدیت پیوست اما آنان که با او چنین کردند چه پاسخ دارند و با چه رویی برای مرگش پیام تسلیت می فرستند بی آن که از بابت ظلمی که در حق او داشته اند پوزش بخواهند.

البته از حکومتی که خانواده باکری و همت را به خاطر دفاع از حقوق معترضان به حکومت بر نمی تابد و در رسانه هایش «حرمت» خون شهیدان را پاس نمی دارد انتظاری نیست و این نوشته تنها برای یادآوری این بود که «ساره امام زاده» فرزند دیگری هم به نام حسن داشت که اگر حکومت حکم به اعدامش نمی داد شاید مادر در روزهای باقی مانده عمرش پناهی داشت و با این همه درد و تنهایی چشم از جهان فرو نمی بست.

* نوشته محمد علی ابطحی در باره حسن جهان آرا را اینجا بخوانید.

**پدر جهان آرا ها در انتخابات سال 88 از میرحسین موسوی حمایت کرد.
*** محمد جهان آرا در حال بازگشت به تهران در پی سقوط هواپیما در کهریزک شهید شد.

شیوه محاسباتی احمدی نژاد

<
باهنر نایب رئیس مجلس چند سال قبل گفته بود دیدگاه احمدی نژاد مهندسی است. او می خواهد کوه را از سوراخ سوزن رد کند. حالا برای این کار ممکن است کوه را هم پودر کند.
فاطمه رجبی همسر غلامحسن الهام در سال های نخست حضور احمدی نژاد در مقام ریاست قوه مجریه کتابی در رثای او نوشت و رئیس دولت را معجزه هزاره سوم خواند.
به گفته احمد خاتمی به نقل از رهبری، دولت احمدی نژاد بهترین دولت ایران بعد از عصر مشروطه است.
در تمام نقدهایی که اصول گرایان به دولت و حاشیه سازی هایش دارند، حساب رئیس دولت را از همراهانش – که جریان انحرافی نامیده شده اند – جدا می کنند.
به روایت اسناد موجود احمدی نژاد دارای مدرک دکترا از دانشگاه علم و صنعت است.
این گزاره ها کوتاه و پی در پی را برای این روایت کردم تا گوشه ای از توان تحلیل معجزه هزاره سوم، دکتر مدعی مدیریت جهانی را در ادامه نشان دهم.
احمدی نژاد، رئیس دولت در کرج گفته است که برای هر کیلو سیب زمینی 250 لیتر آب مصرف می شود. به روایت او برای یک کیلو سیب زمینی 50 هزارتومان آب هزینه می شود. او این اعداد و رقم را از کجا آورده است و چگونه به چنین رقمی رسیده است را خودش باید توضیح بدهد.
نکته اینجاست که او در تمام سال های گذشته هم با همین محاسبات مملکت داری کرده است و این چنین آمارهایی از خود به جای گذاشته که نتیجه اش به روایت مرکز آمار ایران رشد شاخص فلاکت شهروندان بوده است و بس!

وبلاگ می نویسم پس هستم

یکم – عمر بلاگستان فارسی یک سال بیشتر شد و پیر تر و به تبع آن آماتور – این فرزند عاصی و سرکش من هم – یک سال بزرگتر و شاید هم پیرتر. در این پنج سال که اماتور متولد شده بسیاری را رنجانده و شاید تعدادی را هم هر چند اندک سر ذوق آورده است. از رنجیدگان این سالها اگر هنوز خواننده این وبلاگ هستند عذر می خواهم و می گویم: زبان آماتور تلخ است چرا که وظیفه اش را از همان ابتدا نوشتن از تلخی ها گذاشته بود و وظیفه ای جز این برای وبلاگ نویسی که می خواست از تیغ سانسور در نشریه رسمی در امان باشد تصور نکرده بود. همه تلاش آماتور این بود که در روایت هایش آن چه را که می بیند بازگو کند و تا آنجا که سوادش قد می دهد. از گروه دوم نیز سپاسگزارم که ذوق خود را با آماتور شریک شدند و مایه دلگرمی این کمترین شدند.

دوم – من همچنان می نویسم پس زنده هستم. برای من در این سال ها که راهی به رسانه های چاپی و آنلاین یافته ام هیچ لذتی بالاتر از نوشتن آن هم وقتی که به دور از ترس از سانسور های اجباری می نویسی نیافته ام، نوشتن نوعی زندگی کردن است و گزاف نیست اگر روزهای را که ننوشته ام باید در شمار مردگان قرارم دهید. برای همین همچنان می نویسم و تلاشم بر این است که در این نوشتن نه جانب اعتدال و انصاف که خصایص اخلاقی با دایره تعریف گسترده هستند که جانب واقعیت موجود را نگه دارم و روایت گر درد هایی باشم که بر جامعه ای که در آن زیست می کنم زخم می زنند. پس تا روزی که درد هست من هم روایتگر دردم.

سوم – وبلاگ نویسی جذابیت های خاص خودش را دارد و البته سختی های خاص هم. این که می توانی به کوتاه ترین زمان ممکن روایت شخصی خودت از مساله و خبری را به جهان بزرگ و بی مرز – اگر فیلتر نوشی و مسدود – انتقال دهی و مخاطبان بی واسطه دیدگاهایشان را به تو انتقال دهند تنها و تنها در دنیای مجازی و بلاگستان امکان پذیر است. برای همین گاه یک اشتباه کوچک می تواند برای همیشه در ذهن فضای مجازی جهان باقی بماند و با هیچ وسیله ای امکان اصلاح آن را نخواهی یافت و همین بر انت می دارد که مراقب باشی تنها برای بودن و خالی نماندن عریضه، به عریضه نویسی روی نیاوری.

چهارم – این روزها بخش زیادی از افراد به دنیای مجازی پیوسته اند و زندگی مجازی پیشه کرده اند. شبکه های مجازی همچنان حلقه ای واسط گویی دهکده جهانی را پدید آورده اند و فاصله چند صد فرسنگی مرزهای خاکی به ثانیه ای قابل پیمودن شده است.جهانی سرشار از نوشته های کوتاه و بلند، شرح شادی ها و غصه ها، روایت های انی از رویدادها و تحلیل رویداد ها، کتاب ها و فیلم ها و هر آن چه که امکان نشر دارد با کوتاه ترین زمان منتقل می شوند و دیگران را در لذت خواندن و دیدن و دانستن شریک می کنند. اما هیچکدام از این ها نتوانسته اند وبلاگ نویسی را از رونق بیاندازند. گویی هر چه که می گذرد بلاگستان از دفترچه یادداشت های شخصی به سمت رسانه ای قابل اعتماد و محلی برای گفت و گوی عمومی در باره مساله های جامعه شتاب می گیرد.

جالب تر آن که این دنیا آن قدر پر کشش و پر توان بوده که حتی مخالفان جریان آزاد اطلاعات را نیز به درون خود کشیده است و حال مخالفان آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات خود وبلاگ می نویسند و در دنیای مجازی حضوری پر رنگ دارند. آرام آرام زبان گفت و گو و نقد را یاد می گیرند و برای پاسخ گفتن به خواندن روی می آورند و جهان بسته اشان فراخ تر و فراخ تر می شود.

پنجم – من همچنان وبلاگ می نویسم و تلاش می کنم کمی منظم تر از پیش فرزند خوبی برای این جهان بزرگ پرورش دهم. فرزندی که گرچه زبانش سرخ است اما نگاه اش دور از واقعیت نباشد. شما را هم دعوت می کنم به جای گوشه نشینی و افسوس روزهای خوب از دست رفته و امید بستن به روزهای که قرار است برسند، نقشی در این جهان مجازی بازی کنید و به راهی که آغاز کرده اید ادامه بدهید. دیر یا زود سرانجام جریان آزاد اطلاعات هیبت تمام دیکتاتورها را در هم خواهد شکست و ما دوباره بی هیچ هراسی از سانسور و توقیف و تهدید خواهیم نوشت. شاید آن روز روایت گر شادی های مردمانمان بودیم برای همه دنیا.

پ .ن – به هزار دلیلی که پیش از این دیگران گفته اند من هم بلاگفا را ترک می کنم برای همیشه. مرا در اینجا بخوانید

روزانه 600 نفر در ایران کار خود را از دست می دهند

هیچ کس آمار دقیقی از شمار بیکاران در ایران ندارد؛ اما دولت مدعی است نرخ بیکاری در ایران 14 درصد است و تنها 3.5 میلیون نفر در ایران بیکار هستند. همچنین رئیس دولت اعلام کرده در سال 89 یک میلیون و 600 هزارفرصت شغلی ایجاد کرده و امسال 2.5میلیون فرصت شغلی فراهم خواهد آورد. آماری که از سوی نمایندگان مجلس و کارشناسان اقتصادی پذیرفته نشد تا رئیس دولت آنان را متهم به «گذاشتن چوب لای چرخ» برنامه های اشتغال زایی دولت کند.
این اتهام زنی و فرافکنی در شرایطی صورت می گیرد که بعد از اجرای قانون هدفمندی یارانه ها که رئیس دولت از آن به عنوان جراحی اقتصادی ایران یاد کرد، بحران در واحد های صنعتی و تولیدی ایران شدت گرفت. رئیس کمیسیون اجتماعی مجلس در همین خصوص اعلام کرد: «اجرای نادرست هدفمندی یارانه‌ها در بخش حمایت از صنایع، موجب تعطیلی بسیاری از کارخانه‌ها شده است.»
یک عضو کمیسیون اقتصادی مجلس نیز اجرای نادرست هدفمندی یارانه ها را موجب تعطیلی هفتاد درصد ظرفیت تولید کشور عنوان کرد و گفت: «هم اکنون بسياري از کارخانه هاي کشور با ظرفيت 30 درصد کار مي کنند، توليد 30 درصدي به اين معني است که 70 درصد از فرصت هاي بالقوه ايجاد اشتغال فعال نيست.»
داریوش قنبری از نمایندگان فراکسیون اقلیت مجلس هم در گفت و گویی با پایگاه خبری خبر آنلاین گفته است، مشاغل از دست رفته در سال 89 بیشتر از مشاغل ایجاد شده توسط دولت است. به گفته او، در سال گذشته 200 هزار فرصت شغلی کشور از بین رفته است. آماری که به نظر می رسد چندان دور از واقعیت نباشد. چرا که تنها به گواه اخبار کارگری انتشار یافته در پایگاه های خبری داخلی بیش از 37 هزار نیروی کار در سال 89 شغل خود را از دست داده اند. این در حالی است که این پایگاه های خبری تنها به اخباری که از سوی نهاد های رسمی اعلام شده استناد کرده اند.

سال جهاد اقتصادی و بحران ملی
رهبر جمهوری اسلامی در پیام نوروزی خود سال 1390 را سال «جهاد اقتصادی» نامگذاری کرد و از تمامی دستگاه های اجرایی خواست تا در راه شکوفایی اقتصادی تلاش کنند. اما آن گونه که شاخص های اقتصادی گزارش می دهند اقتصاد ایران در شرایطی نامساعد به سر می برد. بسیاری از صنایع تولیدی و صنعتی ایران در آستانه ورشکستگی و تعطیلی قرار دارند. به گونه ای که رئیس مجمع تشیخص مصلحت نظام در دیدار با گروهی از مردم خراسان از بحران در صنایع غذایی،نساجی و کشاورزی ابراز نگرانی کرد و گفت: حداقل 50 درصد صنایع غذایی و کشاورزی کشور تعطیل شده یا در آستانه تعطیلی قرار دارند.

تنها در پنج ماه گذشته بیش از یکصد اعتراض کوچک و بزرگ در واحدهای تولیدی و صنعتی ایران گزارش شده است. به گواه اخبار و گزارش های منتشر شده در پایگاه های اینترنتی فعالان کارگری ایران از فروردین ماه سال جاری تا روزهای پایانی مرداد ماه 122 اعتراض کارگری در ایران به ثبت رسیده است. برخی از این اعتراض ها در محل کار یا اداره کار و فرمانداری منطقه بوده و برخی نیز به پایتخت و مجلس و نهاد ریاست جمهوری کشیده شده است. همچنین برخی از این اعتراض ها کوتاه مدت و ساعتی بوده و برخی نیز دامنه دار و بلند مدت گزارش شده اند. این در حالی است که بسیاری از کارگاه های تولیدی کوچک و یا دورافتاده علیرغم معترض بودن به وضعیت خود امکان بروز نارضایتی را نیافته اند. به گونه ای که در بخش آجرپزی، 10 واحد آجرپزی در اصفهان، 40 واحد آجرپزی در رشتخوار، 13کارگاه آجرپزی در ارومیه و 400 کوره آجرپزی در شبستر تعطیل شده و به گفته دست اندرکاران این صنعت بیش از 60 هزار نفر به جمعیت بیکار کشور افزوده شده است.

صنعت کفش سازی، فرش بافی و عروسک سازی و صنایع دستی هم از دیگر مشاغلی هستند که وضعیت آنها در آمارها گزارش نشده است. اما رئیس اتحادیه کفش دوزان تبریز به خبرگزاری ها گفته است که 70 درصد کارگاه های کفش دوزی در تبریز نیمه فعال و یا تعطیل هستند. او تعداد واحدهای قطعی تعطیل شده را 40 درصد عنوان کرده که این وضعیت موجب بیکاری بیش از دو هزار نفر در تبریز شده است.

با این حال و بدون در نظر گرفتن واحد های تولیدی کوچک، در پنج ماهه نخست سال جاری 101 واحد صنعتی و تولیدی در ایران بحرانی اعلام شده که از این تعداد 40 واحد به صورت رسمی اعلام ورشستگی و تعطیلی کرده اند. همچنین 51 واحد نیز دارای بحران شدید و ناتوان از پرداخت حقوق معوقه کارگران خود گزارش شده است. مجموع حقوق معوقه این کارگران از واحدهای تولیدی و صنعتی ایران به 33.5 سال می رسد. برخی از کارگران این واحدها بیش از دو سال است که حقوق و مزایای خود را دریافت نکرده اند.
کام تلخ قندی ها
پانزده واحد فعال در صنایع قند، غذایی و لبنی از ابتدای سال اعلام تعطیلی کرده و 4 هزار و 197 نفر از جمعیت شاغل ایران را برای دریافت بیمه بیکاری به نهادی مربوطه معرفی کرده و یا به جمعیت بیکاران افزوده اند. تعطیلی بزرگترین کارخانه تولید ماکارانی کشور تنها سه سال بعد از آغاز فعالیت به دلیل آن چه که افزایش قیمت تمام شده به دلیل افزایش قیمت حامل های انرژی و مواد اولیه اعلام شده، به تنهایی موجب بیکاری حداقل 550 کارگر شده است. علاوه بر این، کارخانه ساسان با وجود این که همچنان به تولید ادامه می دهد 600 نفر از کارکنان خود را اخراج کرده است. کارگران این شرکت امسال دوبار دست به تجمع در محل کارخانه زدند که با وعده مسئولان برای رسیدگی به وضعیتشان برسرکار بازگشتند. شرکت های گلپونه بهشهر و شهد کوهرنگ هم با اعلام تعطیلی 175 نفر را به جمعیت بیکار ایران افزودند.

دو شرکت بزرگ مواد غذایی مهرام و بهروز نیز اعلام کرده اند که در آستانه ورشستگی قرار دارند. مهرام 249 نفر از کارگران خود را اخراج کرد. بهروز هم با 1500 کارگر در آستانه ورشکستگی و تعطیلی کامل قرار دارد. شرکت شوکو پارس تبریز هم با اعلام تعطیلی 300 نفر به جمعیت بیکاران ایران افزوده است.

سه مجتمع گوشت نیز در شهرهای زیاران قزوین، مرودشت و شیراز اعلام تعطیلی کرده و در مجموع 240 نفر شغل خود را از دست دادند. کارگران این مجتمع ها از 8 تا 18 ماه حقوق طلب دارند. چهار واحد تولید قند در شهرهای آبکوه، ورامین، بردسیر و شازند هم فعالیت خود را متوقف کرده و 640 نفر کارگر این شرکت ها از دو تا 7 ماه معوقه حقوق طلبکارند. همچنین قند اهواز دو ماه است که توانایی پرداخت حقوق کارگران خود را ندارد. کارخانه های آرد قزلباش، آرد سنبل آباد، شیرخشک نوباوه و شیر شوشتر از دیگر واحدهایی هستند که به صورت رسمی اعلام تعطیلی و توقف تولید کرده و در مجموع 142 نفر شغل خود را از دست داده اند.
نساجی در حال افول
واردات بی رویه و ماشین های فرسوده در کنار هم صنعت نساجی ایران را زمینگیر کرده است. به گونه ای که تنها در 5 ماه گذشته 18 واحد تولیدی نساجی در شهرهای مختلف ایران شاهد اعتراض های کارگری بودند که چشمگیرترین آنها در قائم شهر از سوی کارگران نساجی قائم شهر رخ داد. از فروردین ماه امسال تا به امروز چهار شرکت نوپوش رشت، سبلان پارچه، زرجین بافت و تبد اعلام تعطیلی کرده و 3هزار و 180 کارگر این واحدها بیکار شده اند. تعطیلی کارخانه های فرش امپریال تبریز و فرش نیک سا هم در مجموع 150 نفر را به چرخه بیکاری کشور افزوده است. گونی بافی تبریز از دیگر شرکت های تعطیل شده در این بخش است که موجب بیکاری 80 نفر شده است.

علاوه بر این در 14 واحد دیگر 700 نفر نیروی کار به بهانه تعدیل کنار گذاشته شده اند. همچنین کارگران این واحدها در مجموع 120 ماه حقوق عقب افتاده دارند. کارگران نساجی خامنه با 47 ماه حقوق معوقه نزدیک به 4 سال است که به دنبال مطالبات خود هستند. سایر کارگران نیز از 17 تا دو ماه حقوق معوقه خود را دریافت نکرده اند.

شرکت پارس سیلون خرم آباد نیز پس از آن که چند سال با شرایط بحرانی به فعالیت خود ادامه داد امسال رسمن تعطیل شد و حداقل 500 نفر دیگر به جمعیت بیکار ایران افزود. کارگران این شرکت 7 ماه حقوق معوقه خود را دریافت نکرده اند.
چرخ ماشین سازی گیر کرد
تعطیلی پنج شرکت تولید قطعات صنعتی و ماشین آلات و اعلام بحران در 11 واحد دیگر نشان از وضعیت نابسامان قطعه سازان دارد. این در حالی است که رئیس انجمن قطعه سازان چند ماه قبل اعلام کرده بود که بسیاری از قطعه سازان توان پرداخت دستمزد کارگران را ندارند و به ناچار باید به تعطیلات بروند. این مقام کارگری افزایش هزینه برق و واردات قطعات تولیدی را عامل اصلی این وضعیت خوانده و اعلام کرده است؛ 500 نفر از کارگران این واحدها حداقل 600 میلیون تومان بابت حقوق و دستمزد ازکارفرمایان خود طلبکارند. همین مشکلات باعث شد تا شرکت های ایران کاسک،متک، اطلس تسمه و ابرایران 230 نفر را راهی بازار کار ایران کنند. 11 شرکت دیگر این گروه نیز از 4 تا 11 ماه حقوق عقب افتاده دارند و مجموع حقوق عقب افتاده آنها به 5 سال می رسد. شرکت هایی چون ایران رادیاتور، شوفاژکار، آونگان، ماشین سازی اراک، ماشین سازی عباسیان، کیان تایر و آرتاویل در پنج ماه گذشته شاهد اعتراض های کارگری در درون مجموعه و بیرون از مجموعه خود بوده اند.

سدسازان هم از ابتدای سال چند مرتبه اعتراض کارگران را به چشم دیده اند. تنها در سه پروژه: دارایان، ژاوه و مردا 150 کارگر از کار اخراج شده، و کارگران حداقل 4 ماه حقوق دریافت نکرده اند. همچنین کارگران پروژه سیکل ترکیبی پروهون نیز چهار ماه است که حقوق نگرفته اند. علاوه بر این شرکت سیمان ساوه 60 کارگر را اخراج کرد و بتون آسه نیز با اعلام تعطیلی 120 فرصت شغلی را از بین برد.

شرکت سیم لاکی خراسان و دو شرکت تولید تابلوهای برق صنعتی آریا صنعت و کنترل صنعت هم با اعلام تعطیلی در مجموع 170 نفر به جمعیت بیکاران ایران اضافه کرده اند. شرکت های پارس الکتریک و خیام الکتریک نیز در شرایط بحرانی قرار دارند و بیش از چهار ماه است که حقوق کارگران خود را پرداخت نکرده اند. شرکت نیرو رخش هم به عنوان یک شرکت پیمانکاری بیش از 9 ماه حقوق عقب افتاده دارد. کارگران این شرکت ها نیز در ماه های گذشته در چند مرحله برای دریافت مطالبات خود اعتراض کردند. اما بزرگترین اعتراض کارگری صنایع برقی و الکترونیکی از سوی کارگران صنایع مخابراتی شیراز در مقابل مجلس صورت گرفت. این کارگران 20 ماه حقوق معوقه دارند.
فولاد هایی که ذوب شدند
540 کارگر اخراجی و 53 ماه حقوق عقب افتاده کارنامه هشت واحد فولاد یا صنایع مرتبط به آن است که در ماه های گذشته شاهد اعتراض های کارگران خود بوده اند. بزرگترین اعتراض کارگری این صنعت در شرکت ریخته گری تراکتور سازی تبریز رخ داد که 800 کارگر این شرکت برای هشت روز متوالی با تجمع در محل کارخانه نسبت به وضعیت خود اعتراض کردند.

همچنین کارگران گل گهر سیر جان هم در اعتراض به اخراج خود برای چند روز متوالی به همراه اعضای خانواده در مقابل کارخانه تجمع کردند. این شرکت 90 نفر از کارگران خود را اخراج کرد.دو شرکت لوله سازی اهواز و رباط مخزن ساوه هم در مجموع 250 کارگر را اخراج کردند. کارگران لوله سازی اهواز برای دریافت مطالبات 9 ماه گذشته خود چند مرتبه دست به تجمع در محل کارخانه و مقابل نهادهای استانی زدند. فولاد میبد، فولاد سازان صفادشت و پروفیل ساوه هم از 10 تا هشت ماه حقوق به کارگران خود بدهکارند. شرکت ذوب فلز خرم آباد نیز با اعلام تعطیلی 200 کارگر خرم آبادی را به بیکاران این شهر افزود.
چینی های شکسته
پنج ماه گذشته برای تولید کنندگان لوازم خانگی هم تلخ بوده است. چرا که کارکنان شرکت آردل با وجود تمام تلاشهایشان شاهد توقیف اموال کارخانه به خاطر بدهی بانکی بودند تا 100 نفر کارگر بیکار شده برای دریافت مطالبات خود ناامید شوند. همچنین شرکت برفاب شهرکرد هم اعلام کرده است در آستانه ورشکستگی و بیکاری 1400 کارگر قرار دارد. کارگران این شرکت شش ماه است که حقوق نگرفته اند. کارگران شرکت سازمایه ، سینجر و آزمایش از دیگر معترضان کارگری صنعت لوازم خانگی بودند. کارگران این صنعت در مجموع 39 ماه حقوق معوقه دارند. همچنین 350 نفر از شاغلین این شرکت ها در سالجاری شغل خود را از دست داده و 1400 نفر هم در آستانه بیکاری قرار دارند.

تعطیلی چهار واحد تولید سرامیک و چینی در پنج ماه نخست سالجاری 1580 نفر از شاغلین این صنعت را هم به چرخه بیکاری کشور وارد کرد. شرکت های چینی هنگام، چینی البرز و چینی حمید به همراه تولیدی سجاد به دلیل افزایش هزینه های تولید فعالیت خود را متوقف کردند. همچنین شرکت برلیان هم شش ماه حقوق کارکنان خود را نپرداخته است. کارگران شرکت چینی البرز در اعتراض به مطالبات معوق خود در برابر نهاد ریاست جمهوری تجمع کردند. کارگران چینی حمید هم برای دریافت 20 ماه مطالبات معوق خود اقدام به برگزاری تجمع در شهر قم کردند.

دامنه اعتراضات کارگری به بخش های دیگر صنعت هم کشیده شده است از معدن طلای آق دره تا کشتی سازی صدرا و منطقه آزاد اروند و حتی کارگران شهرداری های اهواز و شوش. در معدن طلا و کارخانه آن در تکاب در مجموع 550 کارگر به بازار کار بازگشتند. این کارگران برای مطالبات خود چندین بار در برابر فرمانداری و اداره صنایع منطقه تجمع کردند. همچنین در مترو اهواز و شهرداری شوشتر 480 نفر از کار اخراج و حقوق هشت ماه آنان پرداخت نشده است.

در مجموع چهار هزار و 305 نفر در سایر بخش های صنعتی تولیدی ایران به جمع بیکاران اضافه شده اند. کارگران این بخش ها سه سال حقوق معوقه از واحدهای خود طلب دارند.

صنعت پتروشیمی هم در چند ماه اخیر شاهد حوادث تلخ انفجار، اخراج کارگران و اعتراض های کارگری بوده است. پتروشیمی بندر امام، پتروشیمی کرمانشاه، پتروشیمی تبریز و ماهشهر در پنج ماه گذشته اعتراض های کارگری دنباله داری را شاهد بوده اند. بنا به گفته فعالان صنعت پتروشیمی و پالایشگاه ها در ایران به دلیل سیاست های نادرست دولت در این بخش بیش از 50 هزار فرصت شغلی از دست رفته است.
رویاهای دوردست
بررسی خبرهای منتشر شده در پایگاه های خبری کارگری ایران حکایت از آن دارد که تنها در پنج ماه نخست سال جاری، روزانه 600 فرصت شغلی و در مجموع بیش از 90 هزار فرصت شغلی به صورت رسمی از بین رفته است. همچنین کارگران 122 واحد بحرانی گزارش شده،423 ماه حقوق معوقه از کارفرمایان خود طلبکارند. در چنین شرایطی رئیس دولت وعده داده است تا پایان امسال 2.5 میلیون فرصت شغلی فراهم آورد. وعده ای که به گفته داریوش قنبری نماینده مجلس نیازمند رشد اقتصادی 25 درصدی است و با رشد اقتصادی 1.5 درصد، دولت حتی نمی تواند به اندازه فرصت های شغلی از دست رفته نیز فرصت تازه فراهم آورد.
وضع بحرانی اقتصاد و اشتغال در ایران فعلا با کمک دلارهای نفتی، همچنان لاپوشانی می شود؛ اما این که چنین وضع نابسامانی تا به کی ادامه خواهد داشت، پرسشی است که بعید به نظر می رسد برای مشاهده ی پاسخ آن، زمان زیادی نیاز باشد.
**تلخ بود این گزارش تلخ…..
این نوشته را در جرس منتشر شده است.

دولت فاسد

شاید اگر این روزها را تلخ ترین روزهای دولت احمدی نژاد و آنان که به او رای دادند و بی هیچ واهمه ای تمام قد حمایتش کردند، بنامیم بیراه نرفته باشیم. دولت مدعی مبارزه با اشراف زادگی و رانت خواری و فساد که هر آن چه پیش از او اتفاق افتاده بود را زیر سوال برد و یکایک مدیران ارشد دولت های پیش از خود را متهم به باندبازی، فساد مالی و رانت خواری و فامیل بازی کرد حالا خود در یک ماه گذشته چنان زیر آوار خبرهای هولناک افشاء شده از رانت خواری و فساد مانده که توان واکنش و تکذیب هم ندارد.

اگر داستان نامه نگاری رئیس دولت برای دامادش را بگزاریم به حساب دلسوزی برای یک جوان از فامیل و بستگان که در ایران رفتاری عادی است، سه گانه های اختلاس اما پوشیدنی با هیچ بهانه ای نیستند.

به گفته سازمان بازرسی کشور در بانک صادرات سی هزار میلیارد ریال معادل سه میلیارد دلار اختلاس صورت گرفته است. آن هم نه توسط نیرویی از میان خیل عظیم دشمنانی که رئیس دولت برای خود و کشور تصور می کند بلکه توسط نزدیکان به رئیس دولت که توانسته اند مجوز بانک خصوصی هم بگیرند و در ماجرای خرید خودروی رئیس دولت نقش داشته اند و در حلقه نزدیکان بوده اند.رکورد اختلاس در ایران شکست

خبر دوم هم داستان اختلاس در استانداری تهران است آن هنگام که آقای دانشجو سکاندار آن بوده است. اگر چه رقم یازده میلیارد ریالی این اختلاس در قیاس با سه هزار میلیارد هیچ به شمار می آید اما نکته اینجاست که آقای دانشجو چندی بعد از این ماجرا راهی وزارت کشور شده تا انتخاباتی را برگزار کند که هنوز معترضان به سلامت آن راضی نشده اند.اختلاس در استانداری

و سومین خبر هم داستان اختلاس در بانک های استان هرمزگان است که 139 میلیارد تومان ناقابل اختلاس صورت گرفته است. به استناد همین سه خبر سه هزار و 140 میلیارد تومان از منابع مالی کشور توسط دولتمردان یا به واسطه آنها از چرخه بازار مالی کشور و سرمایه ملی به جیب شخصی افراد واریز شده است.لینک خبر

به روایت آمار رسمی هم اکنون یک میلیون و 800 هزار خانوار تحت پوشش کمیته امداد قرار دارند که میانگین دریافتی آنان در ماه 40 هزار تا 75هزار تومان است. یعنی به طور میانگین هر خانواده تحت پوشش 57 هزار و 500 تومان از کمیته امداد مستمری می گیرد.

چهار عمل اصلی ریاضی گواهی می دهند که اختلاس گران محترم رقمی معادل 2.5 سال دریافتی مستمری بگیران را به از سیستم بانکی و مالی کشور به حساب شخصی خود انتقال داده اند.

همین چهار عمل اصلی باز هم گواهی می دهد اگر به گفته مسوولان اشتغال آفرینی ایجاد هر فرصت شغلی نیازمند 10 میلیون تومان سرمایه باشد با این رقم می توان 314 هزار و 10 فرصت شغلی فراهم آورد.

به روایت منطق چنانچه این سرمایه اختلاس شده در اشتغال آفرینی خانواده های تحت پوشش کمیته امداد سرمایه گذاری می شد حد اقل 314 هزار خانوار از وابستگی به نهاد حمایتی کمیته امداد و دریافت مستمری ماهیانه حداقل 40 هزار و حداکثر 75 هزار تومان نجات پیدا می کردند.

اما حالا نه تنها این کار صورت نگرفته بلکه در دولت مدعی ریشه کنی فساد دستگاه نظارتی قوه قضائیه پرده از این فساد مالی برداشته تا ادعای مدعیان خدمتگزاری به مردم بیش از پیش نمایان شود. چندی قبل هم رئیس کمیسیون اصل 90مجلس خبر از پرونده تخلفات عدیده رئیس دستگاه اجرایی کشور داده بود که به دستگاه قضایی ارسال شده و از توزیع پول هایی در ماههای قبل از انتخابات خبر داده بود.

شاید اگر این اختلاس های زنجیره ای در هر کجای دیگری غیر از ایران رخ می داد نه تنها مسوولان مربوطه استعفا می دادند و گه گاه کار به خودکشی وزیر مربوطه هم می رسید حال این جا باید منتظر ماند تا افشاء کنندگان متهم به همکاری با بیگانه و دشمن شوند. آیا وقت آن نرسیده است که دستگاه های نظارتی اگر واقعن استقلال دارند حکم به فساد فاسدترین دولت ایران بعد از انقلاب بدهند و به گفته علی مطهری نقطه آغازین آن چه را که این دو سال فتنه خوانده اند کور کنند؟

جنون نفتی و هاری استبداد

این نوشته را روزهایی نوشتم که آتش انقلاب در لیبی تازه شعله ور شده بود و هنوز غربی ها پای به صحرا ننهاده بودند تا دیکتاتور مجنون را برای همیشه به گوشه عزلت ببرند. در ویژه نامه شرق با حذف پارگراف آخر منتشر شد. حال لیبی سرود آزادی می خواند و جوانانش شادند و آزاد باز نشرش در این وبلاگ حس خوشحالی یک ایرانی است از آزادی ملتی که سالها رنج دیکتاتوری کشیده و با تمام سرمایه های ملی سخت روزگار گذرانده. به امید جهانی بدون دیکتاتور و مردمانی همه آزاد و شاد.

در ميان تمام تصاوير منتشر شده از مبارزات مردم ليبي تصويري هست كه عجيب به دل مي نشيند و البته غم انگيز است و دردناك. دست نوشته اي بر كاغذي كه گويا خطابش به جهان غرب است و مي گويد: نفت مال شما، آزاديمان را برگردانيد.تلخ است اين نوشته و حكايت درد تاريخي مردماني كه گويا نيك فهميده اند نفت اين ثروت زيرزميني خيري نرسانده كه هيچ به بندشان نيز كشيده است. نفت گويا در اين سرزمين ها دشمن آزادي و توسعه و دموكراسي بوده است.

آيا واقعا چنين است كه جوانان ليبيايي مي گويند؟

مروري بر وضعيت كشورهاي نفت خيز در آسيا و افريقا كه سهم زيادي از نفت و گاز دنيا را در اختيار دارند اگر نگوييم تاييد كننده صد درصدي اين گزاره است، اجازه ابطال آن را به جستجوگر نخواهد داد. چرا چنين شده است؟ مگر نه اين كه در اروپا هم نرو‍ژي ها نفت دارند پس چرا آنان در شمار آزاد ترين كشورهاي دنيا هستند كه مردم طعم رفاه و آزادي را توامان چشيده اند و اين سو در ليبي آزادي خواهان گويا بيزارند از اين سياهي توهم آفرين؟ آيا مي توان ميان نفت و دموكراسي رابطه اي عيان نمايش داد و نتيجه اي گرفت كه جوانان ليبي گرفته اند؟

پاسخ هم آري است و هم خير. خير بودن را در همان نرو‍ژ و چند كشور نفت خيز ديگر دنيا كه دموكراسي را تجربه كرده اند بجوئيد و آري را اينجا در آخرين نمونه يك نسل كشي عيان و قتل عام براي حفظ قدرت در ليبي. شايد بر اين باور باشيد كه قذافي جنون دارد – كه دارد – اما اين جنون از كجا آمده است؟ آيا او مادرزاد مجنون بوده يا طعم شيرين قدرت و دلارهاي نفتي چنين اش كرده اند تا هرگونه كه مي خواهد با مردمان سرزمينش رفتار كند؟

«نفت» بيماري مي آورد و كارشناسان اقتصاد هم نام آن را تب هلندي گذاشته اند، درست اما چرا اين بيماري دامان مردم آن سو را نگرفته و حاكمان آنجا چنين فجيع به حكومت داري به هر قيمت ننشسته اند.

بگذاريد به ليبي برويم، كشوري كه هنوز يك قرن از استقلال آن نگذشته و در تاريخ 60 ساله بعد از استقلالش، 42 سال است كه يك حاكم دارد. كشوري كه هنوز قانون اساسي ندارد و قانونش را از گفتارهاي حاكم مدعي جمهوري سوسياليستي تدوين كرده اند و هر كس كه با آن مخالفت كند از نگاه حاكم، مهدورالدم است.

اين سرزمين وسيع افريقايي با جمعيتي بالغ بر 6 ميليون نفر، چهارمين توليد كننده نفت در قاره افريقا به شمار مي آيد و هفدهمين توليد كننده نفت دنيا. در میان ۱۲ کشور عضو اوپک لیبی در مقام هفتم ایستاده است. به عبارت دیگر، ۲ درصد نفت مورد نیاز جهان را لیبی تامین می‌کند.به گواه آمارهاي رسمي روزانه 1.8 ميليون بشكه نفت در اين كشور استخراج مي شود . نفت محور اصلی اقتصاد لیبی را تشکیل می‌دهد و تقریباَ تنها کالای صادراتی این کشور است. ۹۰ درصد درآمدهای لیبی از فروش نفت به دست می‌آید.تولید نفت لیبی در ماه میلادی گذشته (ژانویه ۲۰۱۱) یک میلیون و ۶۰۰ هزار بشکه بوده که ۸۵ درصد آن را صادر کرده است. البته تمام اين اتفاقات بعد از سال 1950 رخ داده است وگرنه تا پيش از كشف نفت، ليبي يكي از فقيرترين كشورهاي دنيا به شمار مي آمد.كشوري وسيع و خشك كه مردمان آن در بيابان ها زندگي قبيله اي پيشه كرده بودند و هنوز نيز بيش از آن كه خود را از يك كشور بدانند و ملت، وابستگي قبيله ايشان اهميت دارد. گويا اين درد را تا به امروز نيز با خود آورده اند.

جنون قدرت و ثروت

قذافي وقتي قدرت را در ليبي به دست گرفت 27 سال بيشتر نداشت. او نيز چون بسياري از همتايان خود در سرزمين هاي عربي حكومتي سوسياليستي و عربي را وعده داد. او در تمام اين سالهاي طولاني كه بر ليبي حكومت كرده است، تن به قانون اساسي نداده و گفتارهاي خودش را به عنوان كتاب قانون مرجع اساسي حكومت قرار داده است. به استناد همين كتاب كه در سال ۱۹۷۷ تدوين يافته، لیبی دارای «یک نظام جمهوری مردمی، سوسیالیستی، عربی و اسلامی» است. این نظام بر اساس کمیته‌ها و کنگره‌های مردمی بنا شده است. بالاترین نهاد تصمیم‌گیری کنگره عمومی خلق است که دارای ۲۷۰۰ نماینده است. رئیس جمهور دبیرکل کنگره عمومی خلق است و کمیته عمومی مردمی هم نقش نهاد اجرایی را به عهده دارد. البته اين دو نهاد هم تنها نشانه هايي براي نمايش دموكراسي هستند وگرنه اعضاي ان با نظر قذافي تعيين و انتخاب مي شوند.

رفتارهاي قذافي در عرصه بين الملل نيز نيازي به بازگويي ندارد از ربودن امام موسي صدر تا بمب گذاري هاي مختلف و حمله به هواپيماها در اين ساليان دراز كارنامه سياست خارجي اوست كه روزگاري وعده كرده بود براي مردمانش رفاه و آزادي را به ارمغان بياورد و غرور از دست رفته اشان را با طرح شعارهاي ناسيوناليستي به انها بازگرداند.

اما اكنون او نيز سرنوشتي چون اسلاف خود در تونس و مصر دارد و جوانانش – كه بيش از 75 درصد جمعيت اين كشور را تشكيل مي دهند _ براي غرور از دست رفته و آزادي به تاراج رفته اشان، نفتشان را به غرب پيشكش مي كنند تا شايد آنان كه در اين سالها همواره شعار دفاع از دموكراسي را سر داده اند در بزنگاه تاريخي با دوراهي سخت روبرو شوند.

قذافي يك بيمار رواني است چون هر ديكتاتور ديگري. اين را مي توان از نمايش هاي او ديد. ادبياتي كه به كار مي گيرد و مخالفانش را هر آن چه كه در يك نزاع خياباني دو جوان مي توانند به هم نسبت دهند، نام مي نهد. رسانه ها را محدود مي كند و تنها صداي حاكم است كه به گوش ديگران مي رسد. مخالفان، مخالف نيستند بلكه دشمنان خلق اند و همپيمان با دشمن كه مي خواهند ثروت ملي را به يغما ببرند. بر روي معترضان مي توان بمب افكند. مي توان جنگ خياباني به راه انداخت و خود به عنوان سردسته چماق داران بر مردم معترض هجوم برد و خيابان هاي شهر را رنگين كرد . اين ها همه مجاز است چون نبايد قدرت را واگذار كرد و اين بيماري همه ديكتاتور هاست.

هاري استبداد

ديكتاتور ها ميل به مانايي دارند و در تمناي بقاء هستند.همواره در هراس فنا هستند و براي بقاء به هر آن چه كه بايد تمسك مي جويند. از هر گونه ديگري مي هراسند وهمواره در جستجوي «خودي» هستند.ديگري آنان را آزار مي دهد و از تغيير مي هراسند چرا كه تغيير را به مثابه مرگ خويشتن مي دانند. از همين رو همواره به دنبال جزيره ثبات است و به همين سبب هر عامل تغيير و ديگري را برنمي تابد و راه آن را مسدود مي كند. نگاهي امنيتي هميشه در آنها جاري است و پيرامون خود ديوارهاي امنيتي مي چينند. وعده به آينده مي دهند و همواره هشدار اين كه زمانه جنگ است و مبارزه. هر نسيم تغييري را به ديگري و بيرون منسوب مي دارند و هر ديگري را دشمن. شعارشان اين است: هر كه با ما نيست بر ماست. سياه و سفيد.

قذافي نيز چون بسياري ديگر از ديكتاتور هاي مرده و زنده دنيا وضعيتي اين چنيني دارد. جنون شخصيتي او با بيماري نفتي در كنار هم وضعيتي را به وجود آورده كه عليرغم برخورداري ليبي از در آمد سرانه 4 هزار و نهصد دلاري، همچنان مردم اين كشور از نابرابري رنج ببرند و وضعيت معاش و كارشان نامطمئن باشد. او نيز چون بسياري ديگر از حاكمان نشسته بر چاه هاي نفت مردم را رعيتي شمرده كه هر از گاهي با تزريق پول و ايدئولوژي و غرور كاذب بايد او را شاد كرد. راي مردم را تزئيني بر انتخاب حاكم برشمرده و قانون فرمان حاكم است و لاغير.

چه مي شود كرد هنگامي كه نفت حكومت را بي نياز از مردم مي كند و حاكمان با فروش ثروت ملي اعمال قدرت مي كنند وكسب درآمد،روز به روز فربه تر مي شود و ديوانسالاري اش گسترده تر و البته شفافيت كمتر. رابطه اي كه ميان حكومت و مردم شكل مي گيرد نسبتي غير دموكراتيك مي يابد. حكومت نه نيازي به ماليات مردم دارد و نه خدماتي براي شهروند عرضه مي دارد جز تامين ضروريات زندگي. حاكم منشاء بركت است و همه چيز در اختيارش. يد طولاي دارد در اعمال رحمت و يا خشم و غضب. حاكم است و حكمش لازم الاجرا.

اما ديگران را چگونه بايد توجيح كرد كه با تمام وعده ها و شعارهايشان در بزنگاه تاريخي و انتخاب نفت و انرژي براي خود و دموكراسي و آزادي براي ديگران ، سخت ترديد دارند و چند روزي چشم بر آدم كشي مي بندند و به تماشاي رفتارهاي مجنوني مي نشينند كه نه بيماري هلندي كه هاري استبداد گرفته است.چنين است كه نفت دشمن دموكراسي است اما نه در جهان غرب بلكه در همينجايي كه سر گاو قرار دارد و پستان هاي شيرده اش در غرب. براي آن ها هم بيماري هلندي درمان شده است و هم هاري استبداد.

جهاد بیکار سازی

بار سنگین زندگی و چرخ های سنگین اقتصاد این روزها حکایت جامعه ایرانی است. اگر چه دولتمردان علاقه ای به سخن گفتن به زبان امار ندارند، چرا که آمارها بیانگر واقعیت موجودند و نمی توان با آنها دروغ گفت، و تلاش می کنند تا همه چیز را به سامان و در حال رشد جلوه دهند اما علم حساب و ریاضی حکایت دیگری را روایت می کند.

به گفته مقام های دولتی سال گذشته در ایران 1.8 میلیون فرصت شغلی ایجاد شده و امسال هم قرار است 2.5 میلیون فرصت شغلی برای خیل بیکاران ایران فراهم آید. اگر مبنا را آمارهای دولتی بگیریم و فرض را بر این بگذاریم که جمعیت بیکار ایران نزدیک به 3.8 میلیون نفر است دولت در این دو سال فاتحه بیکاری در ایران را خوانده و هیچ کس در فکر شغل نیست. به استناد همین آمارهای دولتی نرخ بیکاری در قزوین پائین تر از میانگین کشوری است و حتی اشتغال زایی در قزوین پیش رو تر از برنامه های مصوب صورت گرفته است.

اگر از آمارهای دولتی بگذریم و واقعیت موجود همین چند ماه گذشته را مرور کنیم روی دیگر سکه را هم خواهیم دید. به روایت پایگاه های خبری داخلی و مقام های مسوول کارگری تنها در پنج ماه گذشته دو هزار و 460 کارگر قزوینی در واحد های صنعتی و تولیدی شغل خود را از دست داده اند. یعنی روزانه 16.4 فرصت شغلی در همین شهر قزوین از دست رفته است. تازه در این آمارها کارگران کوره های آجر پزی، مرغداری ها و دامداری هاف کشاورزان و کارگران فصلی حساب نشده اند. در واقع این آمارها تنها مربوط به واحدهای تولیدی چینی البرز، تبد،پوشینه بافت و نازنخ، ابر ایران، ناب ریس،گوشت زیاران آرد ماشین و مهرام است. این که در سایر بخش ها چه تعداد کارگر در استان شغل خود را از دست داده و به چرخه بیکاری بازگشته اند نیازمند یک تحقیق میدانی است اما مساله و سوال این است دولتی که می خواهد در یک سال 2.5 میلیون فرصت شغلی فراهم کند و هیچ منبعی هم برای ان تعریف نمی کند چگونه توان حفظ فرصت های شغلی موجود را ندارد؟

حتمن نخبگان دولتی! علم ریاضی و اقتصاد را بلدند و می دانند که فراهم آوردن 2.5 فرصت شغلی به یک رشد اقتصادی بالای بیست درصد نیازمند است و با این رشد واقعی یک درصدی اقتصاد ایران و نه هشت درصدی دولت امکان فراهم آوردن یکصد فرصت شغلی هم نیست چه برسد به این ادعای 2.5 میلیونی.

شاید دولتمردان اگر به جای ماجرا جویی و پرداختن به مدیریت جهانی کمی وقتشان را صرف بهبود وضع معاش مردم کنند – همانهایی که قرار بود شلنگ نفت بر سر سفره اشان بیاید – بتوانند شغل های موجود را حفظ کنند ایجاد شغل های جدید پیشکش.

پ.ن:این نوشته را درست بعد از این که سه روز با آمارهایی که با هزار مصیبت از وضعیت کارگران ایرانی در پنج ماهه نخست به دست اوردم، کلنجار رفتم نوشتم چرا که دیدم سهم کارگران قزوینی در جهاد بیکارسازی کارگران در رتبه دوم کشور است و واحدهای بحرانی اش در مقام نخست. ما با سرعت در حال فتح قله های جهان هستیم.

لعنت بر این اعداد

به روایت سازمان پزشکی قانونی ایران در سال گذشته، 23 هزار و 249 شهروند ایرانی جان خود را در تصادف های جاده ای از دست داده اند. یعنی جاده های ایران به طور متوسط روزانه جان 68.7 ایرانی را گرفته است.

باز هم به روایت همین سازمان روزانه ده نفر در ایران خودکشی می کنند.البته این آمار در سه ماهه نخست سال جاری رشد 9 درصدی هم داشته است. همین مرکز اعلام کرده است روزانه 10 نفر هم بر اثر سوء مصرف مواد مخدر در ایران جان خود را از دست می دهند، سه نفردر دریا غرق می شوند، سه نفر با سلاح سرد به کام مرگ می روند،شش نفر در نزاع های فردی و جمعی به قتل می رسند و دو نفر هم بر اثر مسمویت ناشی از منوکسید کربن چشم از جهان فرو می بنند. به روایت چهار عمل اصلی روزانه به طور متوسط 102 ایرانی در حوادث غیر طبیعی به کام مرگ میروند.

پ.ن: چی میشه نوشت واسه این اعداد